★تفكـــــــــــــر★

نابيناوچراغ

 

دید مردی شخص کوری را بشب دستش چراغ
می رود با کوزه ای بر دوش یکسر سوی باغ

خنده کرد و گفت:چشمان تو کوراست ای رفیق
می نمایی با چراغ از بهر چه طی طریق

در جوابش گفت:من کورم ولی روشن دلم
با چراغ و روشنایی حل نگردد مشکلم

ره بود تاریک و هست این نور بهر روشنی
تا تو ظاهر بین ابله کوزه ام را نشکنی

نویسنده: مهدی ׀ تاریخ: چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:شعر جالب,جالب,خنده دار,خنده, شعرخنده دار, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

درباره وبلاگ

یادمان باشد اگرخاطرمان تنها ماند....... طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم


لینک دوستان

لينك هاي روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , bozghord.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM